8 اسلاید صحیح/غلط توسط: Robin انتشار: 3 سال پیش 291 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
صیلام کیوتام امید وارم حالتون عالی باشه🙃💕 ببخشید ک پارت هارو دیر ب دیر میذارم چون واقعا وقتش رو ندارم و کلاس های تابستونه واقعا وقتمو میگیره😐💔 امیدوارم از این پارت خوشتون بیاد:) بعضیاتون گفتید ک نوشته های پارت رو بیشتر کنم و بخاطر همین تو هر اسلاید بیشتر مینویسم🥺💜 و ناظر عزیز لطفا تست رو منتشر کن چیز بدی نداره🙃💫 فالو=فالو:)
کیوتم میشه لطفا اول اون بالا رو بخونی؟🥺💙
خب حالا بریم سراغ داستان:)
قبل از اینکھ گوشی رو ازم بگیره فیلمو پلی کردم و عکس اولش عکس برھنھ از بالا تنھ
اش بود و بعد یھ فیلم کھ داشت با مسخره بازی میخندید😁💙
تازه فھمیدم کھ اسم خودش جیمینھ (زحمت کشیدی😐)
فیلمش انقدر خنده دار بود کھ از خنده دل درد گرفتم🤣(نترکیی یوقت😂)
گوشیمو گرفت و فیلم قطع کرد با خشم نگاھم کرد😐
بی توجھ بھ عصبانیتش گفتم: وای جیمین خیلی باحالی اشکمو پاک کردم و گفتم ببین اشکم
از خنده در اومد
با عصبانیت گفت: تا اشکتو از کتک در نیاوردم بگیر بخواب😐
دوباره خندیدم و دیوانھ ای بھم گفت و روی مبل دراز کشید(حق داره بچم😐)
منم دراز کشیدم و گفتم: شب بخیر جیمین اوووپااااا
صبح کھ از خواب بیدار شدم رفتھ بود صبحانھ خوردم و جلوی تلویزیون ولو شدم یھ سریال
شروع شد و مشغول دیدن شدم خیلی قشنگ و رمانتیک بود
بعدم چندتا کلیپ پخش کرد کھ یکیش مالھ بی تی اس بود خدای من چقدر خوب بودن ھمونجا
بود کھ حس کردم دارم برای جیمین میمیرم محو خوندن و رقصش بودم بقیھ ی اعضا ھم کھ
خیلی دوست داشتنی بودن
گوشیمو برداشتم و شروع بھ جمع آوری اطلاعات راجبشون کردم
نزدیکای ظھر بود ولی جیمین نیومد
با خودم گفتم: حتما کارش زیاده، نمیتونھ کھ خودشو درگیر یھ دختر غریبھ کنھ اونم دختر بی
عرضھ ای مثل من(چ صادقی خواهر😂)
یھ نھار مختصر درست کردم و خوردم و دوباره برگشتم روی مبل حوصلم خیلی سر رفتھ
بود ولی نمیتونستم برم بیرون تمام اطلاعاتی کھ باید کجا برم برای عکاسی توی لپ تاپم بود
کھ توی چمدون بود بعدم تصمیمم این بود کھ از اعضا عکس بگیرم اینجوری گالری بازدید
کننده ی بیشتری جذب میکرد خصوصا دخترا ، فقط خداکنھ کھ قبول کنن
بھ افکار درونیم گفتم کھ خفھ شن و بھ صفحھ ی تلویزیون خیره شدم
ھوا تاریک شده بود بھ ساعت نگاه کردم ١٠ شب بود چقدر زود گذشتھ بود ولی جیمین
ھنوز نیومده بود خیلی اعصابم خورد شد گوشیو برداشتم کھ بھش زنگ بزنم، شماره اش رو
داده بود تا اگھ اتفاقی افتاد بھش زنگ بزنم ولی پشیمون شدم با حرص گوشیو پرت کردم
روی مبل: با خودش چی فکر کرده، فکر کرده چون معروفھ میتونھ ھرجور میخواد رفتار
کنھ انگار من حیوون خونگیم منو انداختھ اینجا
بعدم اداشو درآوردم کھ گفتھ بود ھرچی بخوای توی یخچال ھست
خوبھ میدونھ من بیچاره ھیچ جایی رو بلد نیستم و غریبم نمیگھ شاید مرده باشھ توی اون
خونھ واقعا متاسفم براش اصلا من زیادی جوگیر شدم و ھمون اول عاشقش شدم باید
غرورمو حفظ میکردم
صدای درونیم بھم ھشدار داد : راجبش اینجوری نگو اگھ اون نبود الان تو خیابون بودی
افکارم رو آروم کردم و شروع کردم بھ آھنگ گوش دادن.
فردا شب ساعت ٩ بود روی بالکن مشغول تماشای شھر بودم کھ صدای زدن پسوورد اومد
و یکی وارد شد
بھ روی خودم نیاوردم کھ صداش بلند شد: خانم عکاس
جواب ندادم
رفت سمت مبل و روش نشست و چشماش رو بست
انگار خیلی خستھ بود
از بالکن خارج شدم کھ یھو چشماش رو باز کرد
سلام کردم و جواب داد ، قیافھ ی حق بھ جانبی بھ خودم گرفتم و گفتم: خوش گذشت؟
بی توجھ بھ لحنم گفت: کجا خوش گذشت؟
+ھمونجایی کھ بودی؟
چشمای خوشگلش گرد شد و گفت استودیو بودم
لبخند تمسخر آمیزی زدم و گفتم باشھ
پشت میز نشست و گفت غذا خریدم بیا شام بخور
منم رفتم و رو بھ روش نشستم و تازه انگار دیدمش یھ شلوار لی آبی روشن با یھ تیشرت
سفید مشکی پوشیده بود کھ جذاب ترش میکرد
نا خودآگاه روی زبونم اومد: سرده چرا اینجوری رفتی بیرون
زیر چشمی نگاھم کرد و لبخند زد: سوییشرتمو توی ماشین جا گذاشتم
بعد از شام تلویزیون رو روشن کردم داشت آھنگ بی تی اس رو پخش میکرد با ذوق جلوی
تلویزیون وایستادم و دیگھ نتونستم خودمو کنترل کنم و شروع کردم بھ قر دادن (تازه شام خوردیااا بزار یکم غذات حضم شه😐)انقدر
رقصیدم کھ آھنگ تموم شد و تازه متوجھ جیمین شدم کھ با تعجب نگاھم میکرد و بعد زد
زیر خنده😐
+چیھ؟؟؟؟😐
-وای این چھ طرز رقصیدنھ
+خودتم ھمینطوری میرقصی من داشتم از تو تقلید میکردم و بعد یکی از حرکت ھای
رقصشو انجام دادم😌
دستاش رو توی ھوا تکون داد و گفت: نھ نھ اینجوری نیست
آھنگ رو پلی کرد و گفت ھرکاری من میکنم بکن و بعد رو بھ روی ھم ایستادیم و شروع
بھ رقصیدن کرد
خیلی سخت بود و من فقط تونستم چندتا حرکت بزنم از اشتباھات من خندش میگرفت و بلند
بلند میخندید و چشمای خوشگلش دوست داشتنی تر از ھمیشھ میشد
آھنگ کھ تموم شد ھر دومون خستھ روی مبل ھا ولو شدیم
-برای اولین بار خوب بود حالا بازم بھت یاد میدم
با این حرفش ذوق مرگ شدم و توی دلم آرزو کردم کاش ھیچ وقت چمدونم پیدا نشھ(چ ارزوی قشنگی*-*)
لباسم رو با یھ تیشرت دیگھ عوض کردم و لباسش رو داخل حموم شستم تا لکھ ی روش
خوب پاک شد
وسطای شب بود کھ جیمین گفت باید بره خوابگاه اصلا دلم نمیخواست بره و از شانس خوبم
بازم بارون گرفتھ بود
+حالا نمیشھ فردا بری؟
-نھ بچھ ھا ھمش دارن زنگ میزنن
با لحنی ناراحت گفتم:آخھ...باشھ برو
-چیھ از بارون میترسی
(خو بچه ها از اینجا ب بعد ایموجی ای نمیذارم😐)
سرم رو بھ نشونھ ی مثبت تکون دادم
دستش رو بھ کمرش زد و برای چند ثانیھ فکر کرد و گفت: باشھ امشب رو نمیرم و بعد
گوشیش رو برداشت و شروع کرد بھ کره ای حرف زدن
ھرکدوم بھ اتاق ھامون رفتیم
وسطای شب بارون خیلی شدید شد و صدای رعد و برق از خواب بیدارم کرد
آروم از اتاق بیرون رفتم ھمھ جا تاریک بود خواستم برم آب بخورم کھ یھ رعد و برق شدید
زد و بی اختیار پریدم توی اتاق جیمین
چراغ خوابش روشن بود و غرق خواب بود در پشت سرم بستھ شد و صدا داد
یکم تکون خورد ولی بیدار نشد بلا تکلیف وسط اتاق وایستادم،حالا چیکار میکردم اگھ
میرفتم بیرون در دوباره صدا میداد و بیدار میشد بعدم میترسیدم و خوابم نمیبرد
آروم و پاورچین پاورچین رفتم بالا سرش
بھ شکم خوابیده بود و فقط پشت سر و گردنش با یکم از چشمش معلوم بود و موھای
مشکیش ریختھ بود توی صورتش و مثل فرشتھ ھا شده بود نمیتونستم چشم ازش بردارم دور
تا دور اتاق چشم انداختم چیزی نبود فقط یھ مبل دو نفره ی چرم بود کھ روش وسیلھ گذاشتھ
بود
اروم رفتم و وسایل رو زمین گذاشتم و روش دراز کشیدم ولی اصلا راحت نبودم و مجبور
بودم وول بخورم و مبل ھی صدا میداد
جیمین نچی توی خواب گفت و یھ قلت زد ھرطوری بود خودمو جا کردم و داشت خوابم
میبرد کھ یھ قلت زدم و افتادم کف اتاق و دستم موند زیرم
+آآااای دستم
جیمین با ترس از خواب پاشد موھاش بھم ریختھ بود و نصفش رو ھوا بود چشماش نیمھ باز
بود با یھ صدای بامزه و خواب آلود گفت: چیھ؟چیشده؟! اینجا چیکار میکنی؟
با نالھ گفتم:اومدم تو اتاقت بخوابم ولی خب این مبل خیلی کوچیکھ افتادم پایین
دراز کشید و ھوووف بلندی کشید و گفت: رعد و برق لعنتی دوباره نگاھی بھم کرد و با
دست بھ کنارش اشاره کرد و گفت:بیا روی این تخت بخواب
سرم رو پایین انداختم و گفتم: نھ ممنون
-بیا این تخت بزرگھ مشکلی نداره
+ھمینجا خوبھ
-باشھ ھرجور راحتی
پتو رو کشید روش و خوابید
چند دقیقھ کھ گذشت اروم پتو رو کنار زدم و خوابیدم کنارش
آسمون انگار داشت میومد پایین و من بیشتر میترسیدم یکم بھش نزدیک تر شدم با خودم
گفتم:از کجا میخواد بفھمھ صبح زودتر بیدار میشم میرم
ولی صبح کھ بیدار شدم از کارم پشیمون شدم یکی از پاھام روی دوتا پاش بود و دستم روی
گردنش
دستم رو از روی گردنش برداشت و تک سرفھ ای کرد و نگاھی بھم انداخت کھ از خجالت
آب شدم
نتونست خودش رو کنترل کنھ و زد زیر خنده و از اتاق بیرون رفت
خیلی از ملاحظھ اش خوشم اومد کھ چیزی نگفت و خجالتم نداد
صبحانھ رو خوردیم و خواست بره کھ گفتم: میشھ منم بیام
من خیلی دوست دارم اعضا رو ببینم
نھ نمیشھ
+تورووووخداااا
کلافھ دستی توی موھاش کشید و گفت: تورو ببرم بگم کیھ
+بگو عکاسھ میخواد عکس بگیره ازمون ، دروغم نگفتی
-نمیشھ
لبامو آویزون کردم و خیره شدم بھش:باشھ اشکال نداره من تنھا میمونم توی این خونھ و از
تنھایی میپوسم
تک خنده ای کرد و گفت: باشھ بپوش بریم
لبم رو کج کردم و گفتم:ولی من کھ لباس ندارم
-برو تو کمد من ببین چیزی بھ دردت میخوره بپوش تا بعدا لباس بخریم
با ذوق رفتم سمت کمد و یھ شلوار لی برداشتم برام گشاد بود ولی نھ خیلی پوشیدمش و رفتم
سراغ ھودی ھای رنگ و وارنگش ، یھ ھودی طوسی بود کھ آرم بی تی اس بھ صورتی
روش حک شده بود خیلی ازش خوشم اومد
برش داشتم و پوشیدم ، موھام رو پشت سرم بستم و آرایش مختصری کردم و از اتاق خارج
شدم
نگاھی بھم کرد و لبخند رضایت روی لباش نشست
پشت سرش از خونھ خارج شدم
وارد استودیو شدیم و من از استرس داشتم میمردم ھمھ اعضا بودن و ھرکدوم داشتن یھ
کاری میکردن با وارد شدن ما ھمھ سرھا سمت ما برگشت
من سلام کردم و بقیھ ھم جواب دادن
و جیمین سعی کرد خیلی مختصر من رو معرفی کنھ
تھیونگ جلو اومد و نگاھی بھ من کرد و گفت:چھ بامزه ای تو
نیشم باز شد و چون خیلی ازش خوشم میومد یھ لحظھ فراموش کردم کھ اولین باره میبینمش
: ممنونم توام خیلی با مزه ای و لپش رو کشیدم از حرکت من جا خورد و دستش رو روی
لپش گذاشت و یھ چیز کره ای گفت
جیمین چشم غره ای بھ من رفت و من سرم رو پایین انداختم و معذرت خواھی کردم و اروم
گفتم خب بامزه است
جین و نامجون زدن زیر خنده
کوکی ھم لبخندی زد و مشغول صحبت با جیھوپ شد
با چشم دنبال شوگا گشتم خیلی از غرورش خوشم میومد خیلی باحال بود ولی ندیدمش
نزدیک جیمین کھ مشغول بگو بھ خند با تھیونگ بود شدم و آروم پرسیدم:شوگا کجاست؟
!جیمین تعجب کرد و نگاھی بھ اطراف انداخت و گفت: نمیدونم چطور مگھ کاریش داری؟
+اره میخوام ازش امضا بگیرم
لبش رو بھ حالت با مزه ای بالا داد و گفت:این ھمھ مدت چرا از من امضا نگرفتی؟
تامام شد😐💫
جای حساسی نبود من از اوناش نیسم🤣
خب لاوام امید وارم لذت برده باشید🙃🌈 این پارتو یکم بیشتر از پارتای قبل نوشتم 😁💙
میشه لطفا اون قلب سفیدو قرمز کنی با این کارت خیلی خوشحالم میکنی چون واقعا زحمت زیادی کشیده شده🥺❤
نظرت هم فراموش نشه خوشملم😇💙
فالو=فالو:)
8 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
21 لایک
ووووو خیلی داستانتتت قشنگهههه😃🍭💜
مرسییی کیوتممم خعلیی ممنونمم لطف داریی🥺🖇💕
عررررررر عالی
سلام عاجی
پارت بعد پس کو
صیام عاجی جون تستم تو صف بررسیه🥺❤
پس چرا تایید نمیشه
نمیدونم خودم هم خعلی منتظر موندم ولی هنو تو صف برسیه:/
عاجی خیلی خوب بود😍😍پارت بعد رو سریع بزار
مرسیی عاجیی جوون🥺💕💫
گذاشتمش تو بررسیه🥺☘
اولا این که مرسی داستانم میخونی دوما میشه عاجیم شی سوما این پارت عالی بود عالی
منم ازت ممنونم ک داستانمو میخونی خوشگلممم🥺❤
معلومه ک میشه کیوتم🥺💜
من سارینام ۱۳ سالمه ک ساری میصدایم:)
مرسیییی مرسییی🥺💕
خوب بود👍
مرسی کیوتمم🥺❤